شعر شهادت حضرت زهرا (س)

وای مادرم

رفتی و آب شدنم رو ندیدی
بابا بی تاب شدنم رو ندیدی
چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد
شبا بی خواب شدنم روندیدی

توی بستر یه طوری زمین گیرم
دعام این شده که زودتر بمیرم
دو قدم می رمو می خورم زمین
اگه دستمو به دیوار نگیرم

بس که پیر شدم میون غصه ها
که نمیشناسیم دیگه حتی بابا
نفسام خوب دیگه بالا نمیاد
از همون سیلی که خوردم بی هوا

طاقت گریمو مردم ندارن
حرفی جز شکایت این قوم ندارن
یه طوری خونمونو آتیش زدن
دیگه توی خونه هیزم ندارن

یادته دست منو می بوسیدی
از سینم بوی بهتشتو میشنیدی
جای بوسه ها تو دشمنت شکست
بابا خوب شد نبودی و ندیدی

پشت در هیچکی به دادم نرسید
شعله آتیش تو چادرم پیچید
اومدم تو شعله ها صدات کنم
میخ در رسید نفسهامو برید

شعله ها راه نفسهامو که بست
یه دفه دردی به پهلوهام نشست
بی حیایی زد و عمدا شیشه ی
عمر محسنم رو پشت در شکست

موسی علیمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا