شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)
تمنای وصال
خیال خام میجوید تمنای وصالش را
ولی با این همه دل دوست میدارد خیالش را
مشو جویای احوال دل سرمست و حیرانم
کسی که با علی باشد نمیپرسند حالش را
به ما مربوط نیست آخر چه با دل میکند حیدر
چرا که هر که دارد اختیار ملک و مالش را
لباس خویش را چون سینهی خود میدرد در دم
اگر بر کعبه بنماید بدون پرده خالش را
به دوش مصطفی تا رفت بتها سجدهاش کردند
که تا عرش خدا فهمد تجلی جمالش را
بپرس از جبرئیلی که ز نار قرب حق ترسد
چگونه میگذارد زیر تیغ شاه بالش را
به وقت رزم ما را کشت گیسوی پریشانش
چنان شیری که در بیشه کند آشفته یالش را
به جز حیدر که بوسد دست زهرا قربت لله
کدامین شیر بوسد از ادب دست غزالش را
محسن قاسمی