شعر گودال قتلگاه
ته گودال
نیزه ای در دهن شه جا شد
کمر خواهرش از غم تا شد
بند های بدن از هم وا شد
تکه تکه پسر زهرا شد
خواهرش از ته دل آه کشید
شمر را در ته گودال که دید
سر از این دلبر چون ماه نبر
خواهرش میکند نگاه نبر
سر این مرد بی گناه نبر
مادرش آمد از راه نبر
باز مردی غریب میخواند
روضه ای بس عجیب میخواند
شاعر: ؟؟؟