توی کاسه آب می دید
توی کاسه آب می دید گریه می کرد
بچه ای رو خواب می دید گریه می کرد
یه نگاه به دور دستاش مینداخت
هر موقع طناب می دید گریه می کرد
تا که جنجالی می دید گریه می کرد
رفته از حالی می دید گریه می کرد
دیگه این آخرا طوری شده بود
هر جا گودالی می دید گریه می کرد
آسمون و تار می دید گریه می کرد
باغ می دید بهار می دید گریه می کرد
پاهای رقیه یادش می اومد
توی صحرا خار می دید گریه می کرد
گریبان پاره می دید گریه می کرد
یا که گوشواره می دید گریه می کرد
گریه ی رباب و هم در می آورد
هر جا گهواره می دید گریه می کرد
تا که مهمونی می دید گریه می کرد
پیرهن خونی می دید گریه می کرد
هی می گفت بهش یه خورده آب بدید
هر جا قربونی می دید گریه می کرد
یا آتیش یا دود می دید گریه می کرد
یه دفعه عمود می دید گریه می کرد
دستاش و هی می کوبید به صورتش
صورت کبود می دید گریه می کرد
هر کسی غم که میدید گریه میکرد
قامت خم که میدید گریه می کرد
یاد زخمای هلال قتلگاه
نعل اسبم که میدید گریه می کرد
حامد خاکی