از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشم هایِ یک نفر الهام می گیرد
محمّد نه علی نه فاطمه نه مجتبی هم نه
فقط پروانه در آغوشِ گُل آرام می گیرد
گلستانِ علی با او شمیمِ دیگری دارد
شقایق دارد از چشمانِ لاله جام می گیرد
علی می بوسد از پیشانی اش آیاتِ کوثر را
علی در آیِنه ” تکبیره الاحرام ” می گیرد
روایت می کند « الجارُ ثُمَّ الدّار » را باران
که چترِ مهربانی بر سرِ ایتام می گیرد
دلِ خونِ حسن با خنده اش آرام خواهد شد
کرامت از کارِ نامِ او اکرام می گیرد
یقین دارم کلیدِ کربلا در دست هایِ اوست
که در این راه زینب اختیارِ تام می گیرد
نمازِ سرخِ عاشورا پس از هفتاد و دو رکعت
فقط با سجده هایِ سبزِ او فرجام می گیرد
گلی که خنده هایش را ندیده دیده ی خورشید
حجاب از خارِ صحرا هم شباهنگام می گیرد
اگر روضه بخواند خیزران هم اشک می ریزد
اگر زینب بخواهد معجزه انجام می گیرد
شکوهش می کند خم قامتِ گلدسته ها را هم
به زیرِ گام ِ او ویرانه استحکام می گیرد
خروشِ اشک هایش می کند خون قلبِ محمِل را
و از پیشانی اش شعرِ حماسی وام می گیرد
چراغِ خطبه هایش ظلمِ شب را کور خواهد کرد
چنان که صبحِ صادق انتقام از شام می گیرد
خبر در امتدادِ چشم هایش می رسد از راه
می آید ننگ را از دامنِ اسلام می گیرد
ابراهیم زمانی