شعر وروديه محرم

جانم حسین

هنوز ردَ غروبت در آسمان باقی‌ست
طلوع سرخ تو باقی‌ست، تا جهان باقی‌ست

در این دیار، که فانی‌ست هر چه شادی و غم
غمِ مقدسِ داغِ تو همچنان باقی‌ست

قسم به «قَوِّ عَلیٰ خِدمَتِکْ»، جوارح من
در اختیار غم توست، تا توان باقی‌ست

بیا و مشتری‌ آبروی چشمم باش
هنوز قطره‌‌‌ی اشکی در این دکان باقی‌ست

سیاهی‌ام؛ نه زغالی که چای دم داده
منم همان‌چه که در قعرِ استکان باقی‌ست

هزار و نهصد و پنجاه بار باید مرد
چقدر زخم شنیدم؛ چقدر جان باقی‌ست

صدای کشتنت الله‌اکبرِ کوفی‌ست
هنوز داغ تو در روضه‌ی اذان باقی‌ست

مگر جماعت کفتار غارتت کردند؟!
که از رشیدِ تنت چند استخوان باقی‌ست

اگر چه جوهر تاریخ، قطره‌قطره مکید
هنوز خون تنت در رگ زمان باقی‌ست

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا