جانم رقیه(س)
نیست به عالم مهی مثال رقیه
ماه بُوَد غرق در خیال رقیه
از سر شرمندگی خسوف پذیرفت
دید چو آن ماه بی زوال رقیه
مهر ز شوق رُخش به سجده گه آمد
گفت که صلو علی جمال رقیه
سیده ی کائنات و جمله ملائک
اندکی از رُ تبه و کمال رقیه
مظهر استادگی ست سرو ولیکن
خم شده در مقدم نهال رقیه
دارو ندار حسین و دختر یاس ست
ام ابیهاست این سه سال (ه ) رقیه
مسند اِجلال اوست دوش ابالفضل
چشم جهان خیره بر جلال رقیه
در علی اکبر بُوَد خصال محمد
چون علی اکبر بُوَد خصال رقیه
مهر و مه و اختران ز شوق شب و روز
بوسه زنان گشته بر نعال رقیه
آه از آندم که دید کنج خرابه
عمه قد و قامت هلال رقیه
ارض و سما تیره گشت و عرش بهم ریخت
زجر بهم زد چو اعتدال رقیه
گیسوی او را کشید و چنگ پر از موی
آه چه گویم دگر ز حال رقیه
جای پدر دختری ست کنج خرابه؟
یا که فقط سر شده ست مال رقیه؟
پرده چو بگشود از طبق به اشک دو دیده
گشت روان چشمه ی زلال رقیه
تاب نیاورد و چشم بر روی او بست
دید حسین چون غم و ملال رقیه
بر سر دوش عمو نشستن او بود
آرزوی دیگر محال رقیه
جمله بنت الحسین باب الحوائج
حک شده از نور بر مدال رقیه
جواد کریم زاده