شعر شهادت طفلان حضرت زينب (س)

جانم زینب(س)

صبر کن تا نقل این مطلب کنم..
من که باشم صحبت از زینب کنم؟!

عقل آدم مات این نور جلی ست
گفتن از زینب فقط کار علی ست

یک علی در قامت زهراست این
شاه‌بیت شعر عاشوراست این

فاتح اعجوبه ی بی ذولفقار
جوشنش صبر است و شمشیرش وقار

نام زینب بعد یا هو آمده
نوح هم در کشتی او آمده!

عالم هر علم،بی آموزگار
مثل او هرگز نبیند روزگار

سرنوشت جنگ را تغییر داد
مشت محکم خورد از او ابن زیاد

جوهر مردانگی از این زن است
نور هفتاد و دوتن از این تن است

چندروزی هست حالش درهم است
بازهم زینب گرفتار غم است

پیش نجمه پیش لیلا و رباب
از خودش دارد گلایه بی حساب

نیست از پیکار او را توشه ای
با پسرهایش نشسته گوشه ای

گفت شاها راهشان را سد نکن!
جان زینب این دوتا را رد نکن

گرچه ناقابل،برای زینب اند
این دوتا سرمایه های زینب اند

هردو را بفرست سوی کارزار
تو نباشی بچه میخواهم چکار؟؟

جان به کف دنبال جانان میروم
بعد از این‌ها خود به میدان میروم!

کاش میشد شمر خنجر میکشید
حنجر این دو پسر را می‌برید

تا بمانی تو کنار خواهرت
ای همه سرها به قربان سرت

این دوتا باشند اذیت می‌شوند
بعد ازین اسباب زحمت می‌شوند

وقت غارت هر دو هق هق می‌کنند
با اسیری رفتنم دق می‌کنند

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا