شعر عيد غدير خم

جانم علی(ع)

مردی که با جان و دلش پیکار می کرد
با ذوالفقارش دشمنان را خوار می کرد

وقت سحر که امتی در خواب بودند
پا می شد و سجاده را بیدار می کرد

از اینکه شاید یک یتیم امشب گرسنه ست
از احتمالاتش هم استغفار می کرد

چون آبروی مومنانش محترم بود
گاهی گناه دیده را انکار می کرد

خوبی خود را با امید اینکه روزی
او هم هدایت می شود تکرار می کرد

قربان شاهی که به جای باج گیری
نان یتیمان را به دوشش بار می کرد

از وصله هایی که نمی چسبید غم داشت
نعلین خود را باز وصله دار می کرد

واجب تر از نان شب ما مدح مولاست
کاری که با بدخواه او تمار می کرد

احمد به معراج خودش رفت و دو دل بود
با رب خود یا باعلی دیدار می کرد

من کنت مولا ی پیمبر علتی داشت
او با پیامش خلق را هشیار می کرد

دین با ولایت زنده می ماند که اینقدر
احمد به حیدرخواهی اش اصرار می کرد

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا