شعر عيد غدير خم

هو اللّطيفُ الخَبير

هو اللّطيفُ الخَبير ، هو العليُّ الكَبير
هو السّميعُ البَصير ، هو الوليُّ القَدير

قسم به اسماء ذات، قسم به جمع صفات
كه از ازل تا ابد ، علي ست تنها امير

رسول گفته ست اگر ، انا البَشير النَّذير
طبق همين قاعده ست ، علي سراجُ المُنير

اگر به ذات علي ، فكر كند لحظه اي
در آورد سر ز جهل ، عارف روشن ضمير

رفيق – دست نياز مكن به هر سو دراز
كسي بجز دست حق نيست تورا دستگير

در عوض پرده ي خانه ي خشت و گِلين
وقت توّسل برو دامن او را بگير

بايست باحال زار ، رو بروي مُستجار
بگو به صاحب حرم ، أنَا بِكُم مُستجير

پير غم عشق او جوان تر از هركسي ست
در اين حساب و كتاب خضر نبي نيست پير

سايه به سايه برو ، پشت سر نور او
كه وقت رفتن به عرش علي ست تنها مسير

به دست پر بركت علي رقم مي خورد
قسمت شيخِ كَبير ،نصيبِ طفلِ صغير

چه غم اگر بكشند دست و سر و پاي من
كه گوشه چشم علي ست جابرُ عَظمِ الكَسير

وليّ ذات خداست، خليفه ي مصطفاست
كسي كه در نُه فلك ، مُدبّر است و مُدير

به هر كجا پا نهد مي آفرينـد بهشت
بعد غديرش مخوان ، وادي خُم را كوير

به صبح نورانيِ عيد ولايت قسم
كه مُنكر حقّ اوست سياه رو تر ز قير

بر سر دست نبي چو دست او شد بلند
بر تن نحس عمر زد از حسادت كهير

حاكم مُطلق علي ست نه آن خَسي كه مُدام
درون مُرداب جهل ، شبيه خر كرده گير

به حُكمِ عقل سليم بگو به آن بي شعور
نيست شغال سياه ، حريف شير دلير

به كفو بي مثل او قسم كه در هفت چرخ
علي ندارد شبيه علي ندارد نظير

از غضبش صحنه ي جحيم شد دلخراش
از گُل لبخـند او ، بهشت شد دلپذير

چگونه وصفش كنم با كلماتي حقير ؟
شعر همان ست كه فؤاد گفت و صغير

محمّد قاسمي

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا