حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خوردهء دست یهود میفهمد
نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد
درست اول کوچه حسن به خود پیچید
وقوع حادثه را ، طفل ، زود میفهمد
چقدر گفت نزن پابه ماه هست – مگر
حرامىِ عصبانى حدود میفهمد؟
ز خاک پوشیه ء او تمام واقعه را
على اگرچه در آنجا نبود ، میفهمد
محمد جواد پرچمی