شعر عيد غدير خم

حصن حصین

ندیده در خودش دنیا ز نامش بامسماتر
که با نامش مقام عرش زیبا گشت و زیباتر

حدیث حُسْن او، حصن حصین جان ما گردید
شکوه شوکت او کرد عالم را شکوفاتر…

رها کن هرچه از وصف علی در ذهن خود داری
ندارد انتها نورش، برو بالا و بالاتر…

تمام چشمه ها دریا شدند آن روز با مهرش
و با بحر ولایش هرچه دریا بود، دریاتر

ردای جانشینی را که می پوشید مولامان
گل لبخند پیدا شد، کنارش چشم زهرا، تر

هرآنچه از غدیرش بگذرد، بر خاک و در افلاک
شود اسرار حقِّ حیدر کرار پیداتر…

هرآنچه از غدیرش بگذرد، چشمان شیطان کور
حسودان بیشتر از قبل می گردند رسواتر

علی بحرالکلام است و به خطبه خوانی‌اش سوگند
بگردی هرچه دنیا را ز نطقش نیست شیواتر

به دنبال چه میگردی؟ کجای کاری ای عاشق!
که از حبش نخواهی یافت چیزی را گواراتر

 مجتبی کریمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا