ساقی بیا که مشکلم آسان نمیشود
جامی بریز باده که پنهان نمیشود
طوفانیام , رسیدهام از خُم سبو کشم
با این یکی دو جام که طوفان نمیشود
ما را خدا برایِ حسین آفریده است
این بندگی حوالهی سلطان نمیشود
ما از ازل خراب سبوییم و غیرِ ما
مستی حریفِ این مِیِ جوشان نمیشود
ما عاشقیم , عاشقِ ارباب زادهایم
این عاشقی نصیبِ سلیمان نمیشود
–
ساقی بیا و این دل دلداده را ببین
جامی بریز و حضرتِ شَه زاده را ببین
بالا بلند ! سایهی طوبی کجا و تو!
ای آبشار ! پهنهی دریا کجا و تو!
با یک نگاه زنده کُنی کائنات را
تا سر دهند شورِ مسیحا کجا و تو!
وقتی قدم به خاک نهادی بهشت گفت :
ای قبلهی عیان شده ! دنیا کجا و تو!
سیلاب میکند نظرت رشته کوه را
ثابت کند که معجزِ موسی کجا و تو!
–
چون تو به اوج , جاذبه پیدا نمیشود
هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمیشود
از راه آمدی که زِ دل دلبری کُنی
ما سر فدا کنیم و تو هم سروری کُنی
نامت بلند باد! که این جا دلی نماند
زلفت دراز باد! که غارت گری کُنی
ای از همه شبیه ترین بر رسولِ عشق
باید به آلِ فاطمه پیغمبری کُنی
ای دومین علی علی اول حسین
باید از این به بعد علی پروری کُنی
ای جلوهات شبیه ابالفضل بی بدیل
باید میانِ معرکهها حیدری کُنی
–
پیغمبرِ دوبارهی ایل و تبار عشق!
ای صاحبِ همیشگیِ ذوالفقار عشق!
وقتی میان معرکه تکبیر میکِشی
یک دشت را به پنجهی تسخیر میکشی
چشم تو کافی است برایِ تمام خلق
وای از دَمی که قبضهی شمشیر میکشی
زَهره که هیچ , هر رجزت سینه میدرد
وقتی که نعرههای نفس گیر میکشی
عقابهای آسمان همه مبهوتِ مرکبت
میتازی و زبانه به زنجیر میکشی
ای سبط مرتضی تو علی را به کارزار
با ضربههای خویش به تصویر میکشی
–
زیبا ترین تجسمِ خونِ خدا تویی
سر تا به پا تمامیِ کرب و بلا تویی
راهِ خدا به سمت تو و آسمان توست
حتی حسین چشم به راهِ اذان توست
همسایهی همیشهی معراجِ اهل بیت
جای پیامبران همه در آستان توست
شیواترین مُکبّر محرابِ مرتضی
نهجالبلاغه تا به ابد خطبه خوان توست
اَبرو کمانِ حضرتِ ارباب تا ابد
خورشید کوچه گرد به طاقِ کمانِ توست
باب الحوائجیِ تو مثلِ عموی توست
عباس مست جاذبهی بی امان توست
بندِ دل حسینی و آرام زینبی
تو روضهی نگفتهی هر شام زینبی
حسن لطفی