آمدم سرزده بی حرف و سخن
عجب ممنوع تکبر قدغن
خسته ام خسته ز آلوده شدن
به بزرگیت نظر کن نه به من
بگذر این بار مرا چوب نزن
به علی و به حسین و به حسن
گره افتاده همه زندگی ام
خرجی نفس شده بندگی ام
نظری کن به سرافکندگی ام
عذرخواهم پر شرمندگی ام
نبر از یاد گدا را اصلا
به علی و به حسین و به حسن
وای بر دور ز قرآن شدنم
وای بر بی سرو سامان شدنم
از عطای تو گریزان شدنم
معصیت بود و پریشان شدنم
وسط شعله نسوزان این تن
به علی و به حسین و به حسن
هیچکس دورو برم نیست که نیست
فکر توبه به سرم نیست که نیست
اشک و حال سحرم نیست که نیست
توشه بهر سفرم نیست که نیست
من شکستم دل تو! تو نشکن
به علی و به حسین و به حسن
گرچه آلوده و رسوا هستم
نوکر فضه و اسما هستم
نجفی هستم و بالا هستم
شیعه حضرت مولا هستم
برسانش به سرم وقت کفن
به علی و به حسین و به حسن
دردتا هست دوا میچسبد
گریه تا هست دعا میچسبد
کربلا ماه خدا میچسبد
با تمام رفقا میچسبد
ببرم پای ضریحش لطفا
به علی و به حسین و به حسن
شب جمعه ست به دل ها غوغاست
زائر قبر شریفش زهراست
باز انگار خود عاشوراست
روی تل زینب کبری تنهاست
قد او کاش نبیند دشمن
به علی و به حسین و به حسن
یوسفش در وسط گودال است
ته گودال میان چال است
نیزه باران شده و بی حال است
در شلوغی چقدر پامال است
یارب این نیزه نگیرد به دهن
به علی و به حسین و به حسن
آبرودار قبیله ست نزن
با عصا برتنش ای مست نزن
پلک خودرا که دگر بست!نزن
بی وضو بر بدنش دست مزن
نبرند از تن او پیراهن
به علی و به حسین و به حسن
سید پوریا هاشمی