شعر شهادت حضرت رقيه (س)

فاطمه ی لشکر تو

دیگر افتاده ز پا  فاطمه ی لشکر تو

 رو به قبله شده از دوری تو دختر تو

آن قدر ناله زدم از تهِ دل ای بابا

 تا شبی جانبِ ویرانه بیاید سر تو

نگرانم ! نکند عمه زمین گیر شود ؟

 زنده ام تا که نمیرد ز غمم خواهر تو

کاش این آخر عمری بشود روزی من

 تا که بوسه بزنم روی رگ حنجر تو

دارم از این همه مظلومی تو می میرم

 من شنیدم که ندارد کفنی پیکر تو

زیر پا رفت پَرَم تازه پدر فهمیدم

 ته گودال چه دیدی و چه آمد سر تو

ساربان گوشه ی بازار نشسته هر روز

 می زند چانه سَرِ قیمت انگشتر تو

محمد حسین رحیمیان

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا