نفسی تازه شد و تازه شد احوال زمین
واشد از شوق به یکباره پر و بال زمین
گوئیا جامه ای از نور به تن کرده فلک
رشته پولک هفت رنگ شده شال زمین
چه مبارک خبری بر روی لب افتاده
خاصّه در شهر مدینه که شده خال زمین
بسکه از عرش فرشته به طواف آمده است
که شده بیت ولا مرکز جنجال زمین
دختری آمده که یک نفسش می ارزد
به نفس های خلائق طی صد سال زمین
پاکی آئینه و آب به دنیا آمد
دختر حضرت ارباب به دنیا آمد
این ولادت چقدر شور و صفا آورده
چقدر خنده همراه بکا آورده
مستی قبل حلول رمضان را عشق است
ساقی این بار می از دست خدا آورده
دختر شاه پریان بنی هاشم را
حق به خانمی یک مشت گدا آورده
گردت ای دختر یزدگرد همه می گردند
که چه ریحانه گلی قبله نما آورده
شعر موسیقی گلخنده این نازترین
بیشتر حال عمو را سر جا آورده
همه اهل و عشیره به تماشا هستند
بازهم مست دم حضرت زهرا هستند
هرچه گشتیم ندیدیم ازاین دختر سر
که چنین داشته باشد به وجودش جوهر
سه پسر داشت که همنام علی شد ارباب
فقط این دختر دردانه شد عین کوثر
چه کسی گفته که بی سایه شد اطراقگهش
قامت کوچک او سایه زند برمحشر
پسر و دختر این طایفه حیدر وارند
هرکسی رزم کند در خور خود با لشگر
سیلی خطبه زینب همه را رسوا کرد
گریه نیمه شب او زده تیر آخر
نوه حیدر کرار چنین می باشد
راکب دوش علمدار چنین می باشد
دخترک نیمه شبی را شب یلدایی کرد
شام را ریخت به هم یک تنه غوغایی کرد
همه را بهت زده کرد پدر را آورد
بسکه درآن دل شب گریه زیبایی کرد
به پدر گفت گلویت چه بهم ریخته است
روضه انداخت به راه و مجلس آرایی کرد
به پدر گفت کف دست پیاپی خوردن
صورت زرد مرا سرخ و تماشایی کرد
چند جایی وسط فرق سرم خالی شد
شعله و پنجه مرا طعمه هر جایی کرد
آنقدر گریه کند در بر تو دختر تو
که بشوید ببرد بوی شراب از سرتو
مجتبی صمدی شهاب