شعر مدح و مناجات امام رضا (ع)

دربار سلطان

دربار سلطان

دلم جز به مهر تو سامان ندارد

دمی زندگی بی تو امکان ندارد

 نباشد فقیر آن که بی مال و پول است

فقیر آن که مثل تو سلطان ندارد

 میان غم و غربت خود بمیرد

غریبی که شاه خراسان ندارد

 نگاهت پر از مهر و لطفت فراگیر

که ربطی به گبر و مسلمان ندارد

 شده گنبد تو نگینی به عالم

نگینی که حتی سلیمان ندارد

 “قسم” تا به جان جوادتو باشد

دگر احتیاجی به “قرآن”ندارد

 سرم روی دامان تو بوده یک عمر

پناهم تویی این که کتمان ندارد

 دلم گشته آهوی صحن تو آقا

در اینجا دلم شوق بستان ندارد

 مرا کن سگ این حرم تا نگویند

که دربار سلطان نگهبان ندارد

 یقیناً که توحید او خدشه دارد

کسی که به لطف تو ایمان ندارد

 امیرحسین حیدری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. کربلا دل ماست ، ما همه اهل دلیم…
    « یا حسین زینب (ع) »
    .
    .
    .
    گفتند این قبیله گره باز مـی کنند
    چه باز کردنـی که گرفتار تر شدیم؟!

    کاری نمـی کنیم ولـی مزد مـی دهـی
    هر وقت آمدیم بدهکارتر شدیم!!
    .
    .
    .
    هنوز داغ کربلا در دل ما جاریست…
    .
    .
    .
    با ما کربلایی بمانید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا