دردت به جان دخترت پس پیکرت کو
خشکم زده با دیدنت بال و پرت کو
با اصغرت رفتی به میدان،خاطرم هست
تنهای تنها آمدی پس اصغرت کو
زحمت کشیدی آمدی با سر خرابه
بابا عصای پیری ات کو،اکبرت کو
گفتم می آید با تو دیدارم عموجان
خشکیده لب هایم پدر آب آورت کو
با این ترک های لبت سخت است صحبت
آرام می پرسم پدر موی سرت کو
لطفأ نگیر از من سراغ گوشواره
من هم نمی پرسم پدر انگشترت کو
بابا به ما که بد گذشت این میهمانی
آن خنده های دلنشین خواهرت کو
افتادم از ناقه در آن صحرا،دل شب
آن شب نگفتی با خودت که دخترت کو
از من نپرس اصلأ چرا مویم سفید است
از تو نمی پرسم پدرجان پیکرت کو
محسن صرامی