شعر شهادت امام حسن (ع)
در تشت می ریزد جگر
در تشت می ریزد جگر، امّا کمی سبز
انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز
از خنده های همسرش خیری ندیده
آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز
هر روز شد با حرف و نفرین، سنگ باران
شد روی چشمش جای شبنم شب، نمی سبز
باید بگیرد چشم های خواهرش را
وقتی سیاهی می رود در ماتمی سبز
ای کاش جز زینب یکی تشخیص می داد
این لخته خون ها را میان عالمی سبز
تا مثل مادر بر زمین افتاد با سر
در کوچه های خاطراتش شد غمی سبز
دارد به خود می پیچد و دردش زیاد است
از روضه ی قامت کمان، قامت خمی سبز
شمع و چراغ و زائر و گنبد بماند
خالی است بر روی مزارش پرچمی سب
رضا دین پرور