شعر مصائب اسارت شام

دل بیقرار

دل بیقرار، دیده ز دل بیقرارتر
جز تو ندیده ایم در عالم نگارتر

دل دل نمی کنیم که دلداده ات شویم
چون بوده بر غمت ز ازل. دل، دچارتر

مجبورمان نکرده کسی عاشقت شویم
ما خود شدیم نزد تو بی اختیارتر

داراترین دخیل گداخانه ات شدند
آن دست های خالیِ با تو ندارتر

شد سینه ام ز آتشِ آهِ تو شعله ور
پیشانی ام ز خاک تو شد پرغبارتر

حتماً رسانده پای دلش را به کربلا
هرکس که شد به روضهء تو پابکارتر

هم مادرت ز بار غمت قدخمیده است
هم خواهرت ز داغ سرت، داغدارتر

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا