شعر شهادت حضرت زينب (س)

دل آزرده

کیست این بانو که بر دلها خدایی می‌کند
کِشتیِ بی بادبان را ناخدایی می‌کند
هرکه گوید یاحسین او را هوایی می‌کند
آنکه امشب باز ما را کربلایی می‌کند
دختر یعسوب دین حیدر، مسلّم زینب است

قافله سالار، بعد از حضرت ارباب، اوست
آنکه دارد یک دل آزرده و بی‌تاب، اوست
آنکه اِستاده چو کوهی در دل گرداب، اوست
روضه‌خوانِ کربلا و نیزه‌ی مهتاب اوست
آنکه دارد سینه‌ای آکنده از غم زینب است

اینکه افتاده به پایش وسعت کرببلا
لابه لای نیزه‌ها می‌رفت اما بی صدا
رفت اما سوخت جانش در میان خیمه‌ها
یک نگاهش روی محمل جانب خون خدا
بینِ گودال آنکه دیده داغ اعظم زینب است

بین خیمه معجرش آتش گرفت و دم نزد
گوشه‌ی چشم ترش آتش گرفت و دم نزد
گیسوان خواهرش آتش گرفت و دم نزد
از عطش بال و پرش آتش گرفت و دم نزد
آنکه دارد در دلش شورِ محرّم زینب است

رضا باقريان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا