شعر شهادت حضرت زهرا (س)

دل زاری که داشتم

از ظلم مردمان دیاری که داشتم
از دست رفت دار و نداری که داشتم

نه سال با تو بودم و یک عمر با نبی
یادش بخیر ایل و تباری که داشتم
نه سال با تو آب در این دل تکان نخورد
رفتی و رفت با تو قراری که داشتم

جای علی شکست قد تو، مرا ببخش
افتاد روی دوش تو باری که داشتم

پامال گرگهای خزانی شهر شد
در پشت درب خانه بهاری که داشتم

دیدم تو را زدند ولی آن میان مرا
شرمنده ی تو کرد حصاری که داشتم

من فکر می‌کنم که همان بازوی کبود
از من گرفت فاطمه! یاری که داشتم

امروز تازه در پی تشیع آمدند
آتش زدند بر دل زاری که داشتم

یک روز پا به کرب و بلا باز میکند
از هیزم مدینه شراری که داشتم

محمدعلی بیابانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا