ماییم و فقط روضه ی ارباب و دگر هیچ
چشمان پر اب و دل بی تاب و دگر هیچ
چون روزنه ای چشم فرو بسته از عالم
وابسته ی خورشید جهان تاب و دگر هیچ
اندوخته جز اشک نداریم به دنیا
ماییم و همین گوهر نایاب و دگر هیچ
اندازه ی یک قطره اگر اشک فشاندیم
شد کوه گنه شسته به سیلاب و دگر هیچ
راه دل ما را به حرم ختم نمودند
هر راه به جز این شده گرداب و دگر هیچ
چون پرچم سیار عزا خانه به دوشم
چون ابر سبک بارم و بی خواب و دگر هیچ
“در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری”
گویم که غم حضرت ارباب و دگر هیچ
حسن کردی
نظر خود را ارسال کنید