شعر شهادت حضرت قاسم (ع)

رد پا

بس که شمشیر تنم خورد ز پا افتادم

ای عمو جان به کنارم تو بیا افتادم

جای قاسم همه شب دامن پر مهر تو بود

باورت نیست ببینی به کجا افتادم

عسل از گوشه ی لبهام زمین می ریزد

بس که نوشیدم از این جام بلا افتادم

بوی پیراهن بابا ز تو حس می کردم

آن یتیمم که بر این خاک عزا افتادم

تیر باران پدرم شد به مدینه اکنون

سنگ باران شده در کرب و بلا افتادم

از بلندی قدم هیچ تعجب نکنی

بند هر مفصل من گشته جدا افتادم

سیزده بار نفس می کشم و می میرم

رد پایم به زمین مانده به جا افتادم

آرزویش همه این بود ببیند نجمه

که چو اکبر به کنار شهدا افتادم

رضا رسول زاده

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا