شعر شهادت حضرت عباس (ع)
رفتی از خیمه
رفتی از خیمه و پا تا به سرم میسوزد
دلِ زینب(س)، دلِ زن های حرم میسوزد
گفتم عباس(ع)! فقط مشک و علَم را بردار
بغض کردی و از این غم سپرم میسوزد
با لبِ تشنه، لبِ علقمه رفتی امّا
جرعه ای آب نخوردی! جگرم میسوزد
تیر بر مشک زدند و دلم آشوب شده
گُر گرفتی و تنِ شعله ورم میسوزد
با غضب! تیرِ کجی رفته به خوردِ چشمت
اشک می ریزم و چشمانِ ترم میسوزد
آسمانم به زمین خورده چه بد! با صورت!
سر و پیشانیِ قرص قمرم میسوزد
غرقِ خون؛ «أدرک أخا» گفتی و بالای سرت-
مینشینم! بدنِ محتضرم میسوزد
بعدِ تو شعله می افتد به ستونِ خیمه
چوبِ گهواره! لباس ِ پسرم میسوزد!
مرضیه عاطفی