شعر تخريب بقيع

روزگاری بقیع صحنی داشت

روزگاری بقیع صحنی داشت

روی هر قبر گنبدی بر پا

محفل انس شیعیان علی

حلقه نشر اعتقاد و دعا

فی المثل چار قبر پاک بقیع

کآسمان, نور گیرد از آنها

روی هر یک از آن قبور شریف

بد ضریحی به سادگی پیدا

عاقبت فرقه‎ای غلط‎پندار

دل اهل ولا ز کین خستند

با فتاوی پوچ و بی‎پایه

پی تخریب آن کمر بستند

پی تاراج و غارت اموال

رو به خلد بقیع آوردند

هر چه بر یادگار آنجا بود

همه را جمع کرده و بردند

شرح این ماجرا چه گویم من

قلب شیعه ز غصه سوزان بود

بعد وحشی‎گری وهابی

قبر‎ها هم به خاک یکسان بود

در حقوق ایمه‎ی معصوم

گر چه وهابیان ستم کردند

با همین فعل و بی حیایی خود

ننگ خود را فقط علم کردند

گر به ظاهر بقیع ویران است

محفل ذکرشان مدینه‎ی ماست

قبره فی قلوب من والاه

قبر آنها میان سینه‎ی ماست

قبل از اینان مدینه نبوی

اولین هتک حرمت آنجا بود

آری آنجا که شعله آتش

از در خانه, سمت زهرا بود

بهر سوگ پیمبر اعظم

دسته گل نه, طناب آوردند

تا که کشتند طفل زهرا را

ظلم خود, بی‎حساب آوردند

از همان نسل بوده و هستند

هر که با مرتضی است در پیکار

خوش بود آن زمان که مهدی دین

می‎کشد جسمشان به چوبه‎ی دار

این ستم‎ها ز خصم بر شیعه

می‎رسد تا امام ما برسد

این عداوت همیشه بوده و هست

تا که آن مقتدا فرا برسد

منتظر‎ها همه به پا خیزید

شیعه باید حماسه‎ای سازد

نذر ذکر فرج کند هر روز

تا که این قوم را بر اندازد

 مهدی انصاری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا