شعر مناجات با خدا

روسیاهِ جا مانده

دوباره آمده این روسیاهِ جا مانده
همان کسی که از این قافله جدا مانده
دوباره آمده این بنده ی گنهکارت
به نفسِ خویش همانی که مبتلا مانده
دوباره آمده آقا شود به دستِ شما
سرِ قرارِ خودش با خدا، گدا مانده
به جز تو وقتِ نیازم همه غریبه شدند
توئی که در همه دم با من آشنا مانده
چشیده کامم عطش را چه خوب در رمضان
فدای کودکِ بی آب و بی غذا مانده
سلامِ من به سری که نشسته بر نیزه
سلامِ من به تنِ زیرِ دست و پا مانده
به حقِّ طفلِ صغیری که رزقِ او با توست
ببخش هر چه که در نامه ام خطا مانده
دخیلِ حضرتِ باب الحوائجم-یک سال
به سینه حضرتِ دیدارِ کربلا مانده
در این سراب تلظّی مَکُن چنان ماهی
بِبَند جان علی این لبی که وا مانده
نه رقص و خنده ی شان می رسد به پایان و
نه در وجودِ عدو ذره ای حیا مانده
زِ دستِ تیرِ سه شعبه گلو زِ هم پاشید
نه مانده حنجره ای نه سری به جا مانده
خدای عزوجل داده تسلیت به حسین
در این مصیبتِ عظمی خودِ خدا مانده
برای حنجره ی نازک و نحیفِ علی
بِسانِ نیزه شده شعبه های وا مانده
عصای پیریِ مادرپدر شود فرزند
ولی رباب شده پیر و بی عصا مانده
رباب: این پدری که شده است مستاصل
فقط به خاطرِ تو پشتِ خیمه ها مانده!
مهدی شریف زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا