شعر ولادت امام رضا (ع)

زردی گنبد عیان شد

زردی گنبد عیان شد, شوق رضوانم گرفت

ابر رحمت شد هویدا, باز بارانم گرفت

اشک من جاری شد و جاری شد و دیدم که اشک

گرد روی پردهء قلب مرا با نم گرفت

کفتری بودم که روزی از حرم رد می شدم

گزمهء سلطان رسید و کنج ایوانم گرفت

گفتمت آلوده ام گفتی خودم می شویمت

شستنت آلودگی ها را ز دامانم گرفت

لطف تو هر بار در بهبوههء بیراهه ها

کج روی های مرا دید و به دندانم گرفت

پهن شد دام تو ای صیاد و از بخت نکو

اشتباها جای آهوی خراسانم گرفت

تو نبین اینگونه من دم از مداوا می زنم

چونکه دیدم تو طبیبی میل درمانم گرفت

بر سفر این سفره هر باری که مهمانت شدم

عادت جود شما با شاه یکسانم گرفت

از زمانی که شنیدم گفته ای یابن الشبیب

روضهء کرببلا آسایش از جانم گرفت

دختری در آتش خیمه صدا میزد که وای

عمه دشمن معجر از موی پریشانم گرفت

 حسین قرلنچه

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا