شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زهرای من

ای که خیال رفتن ازاین خانه داری
بعد تو زینب می نماید خانه داری

نه سال با تو زندگی چیز کمی نیست
بعد تو من می مانم و دل بی قراری

بعد تو من میمانم و یک شهر دشمن
اصلاً تو جای من خودت طاقت می‌آری

از گریه های هر شبت خرده گرفتند
حتی درون خانه ات بی اختیاری

چشم تماشای تو را حتی ندارند
با اینکه تو با هیچکس کاری نداری

پهلوی مجروحت شده باعث که شبها
تا صبح بین بسترت لاله بکاری

دیگر خبر دارند حتی بچه هایت
با پلک های خسته‌ات شب زنده‌داری

پا می‌شوی با زحمت بسیار اما
دیدم که دستت را به پهلو میگذاری

شد کار من زانو بغل کردن ولی تو
کاری نداری جز همین لحظه شماری

بعد تو زینب می نماید خانه داری
ای آنکه میل رفتن از این خانه داری

 محمد حسن بیات‌لو

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا