روپوش کنار رفت و دیدم رویش
زخم است هنوز گوشه ی ابرویش
بر شیشه ی عطر چون ترک افتاده
برداشته خانه را تماماً بویش
نه ساله به خانه ی علی آمده بود
شرمنده ام از سفیدی گیسویش
شسته است کسی که از همه دنیا دست
سخت است بشوید بدن بانویش
از جنگ مگر آمده زهرا بدنش
لرزیده از این قصه علی زانویش
خونابه ی زیر سنگ غسلش شاهد…
باز است هنوز زخمِ بر پهلویش
تلقین بده اما کمی آهسته علی
خورده است ترک ، نگیر از بازویش
علیرضا وفایی