شعر گودال قتلگاه
سالار زینب(س)
هزار و نهصد و پنجاه زخم خورده تنت
برای بوسه ی من جا نمانده بر بدنت
به من بگو به سر تو چه آمده چه شدی
بگو که این همه آدم تو را چرا زدنت
چه نیزه ها که شکسته به دورت افتاده
یکی فقط نشکسته که مانده بر دهنت
ببین چگونه تو را سنگ ها بغل کردند
قبول کن که شده کربلا دگر وطنت
نمی دهند مجالی برای صحبت تو
همین که هوش میایی ز هوش میبرنت
لباس من به تنم گریه میکند تو بگو
چقدر گریه کنم من برای پیرُهنت؟
تو قبل خاکسپاری به خاک پیوستی
حصیر نه، که شده خاک کربلا کفنت
تن تو را چقدر نعلها به هم زده اند
مرا به پیش علمدار با علم زده اند
بهمن ترکمانی