سالار زینب
تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم
به اشک دیده ی زهرا سپردم و رفتم
برای بردن عمامه ی تو دعوا شد
تورا به آن همه دعوا سپردم و رفتم
هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تورا
به آه و زاری طاها سپردم و رفتم
گلوی خشک و لب تشنه سپاه تو را
به آه و حسرت دریا سپردم و رفتم
عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی
تورا به سینه ی صحرا سپردم و رفتم
تو ماندی و تن خونی و پیکر درهم
تورا به اکبر و سقا سپردم و رفتم
کنار جسم تو جبریل بال و پر میزد
تو را به عالم بالا سپردم و رفتم
تو را که میوه قلب علی و فاطمه ای
غریب و بی کس و تنها سپردم و رفتم
پس ازتو اهل حرم بی قرار و مضطر شد
تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم
به زور سیلی و سرنیزه می روم اما
تو را به اشک و تمنا سپردم و رفتم
کنار شمر و سنان رفتم از کنار تنت
تو را به نیزه ی اعدا سپردم و رفتم
دلم کنار تو جا ماند و می روم تا شام
تو را به این دل شیدا سپردم و رفتم
تویی که خون خدایی خدا نگهدارت
تو را به خالق یکتا سپردم و رفتم
سعید مرادی