قلم به دست گرفتم روان شوم تا سر
به نام حضرت معشوق, اسم انشا؛ سر
مسیر روضه از این جا به سمت شش گوشه ست
فرات , علقمه, گودال, دست سقا, سر
نوشتم از سر خط با مداد قرمز رنگ
به جای جمله ی سرمشق؛ «آب بابا سر»
به روی خاک خرابه نوشت یک جمله:
«رقیه! گریه نکن جان عمه! امضا؛ سر»
چه حکمتی ست در این قتلگاه یا الله!
که بوی چادر خاکی گرفته سرتاسر
(و کاف ؛ کوچه و ها؛ هرم آتش و یا؛ یاس
و عین و صاد؛ علی, صبر بعد زهرا, سر)
چه اشتراک عجیبی که این پدر وَ پسر
به سوی فاطمه رفتند هر دوتا با سر
تمام شد غزل و من دوباره می بینم
که باز آمدم اینجا؛ درست بالاسر!
پیمان طالبی
سلام
ایام محرم تسلیت باد
از وبلاگ شما دیدن کردم . وبلاگ خوبی دارید و با شعرهای به روز آن را جالب کرده اید.
موفق باشید