شعر شهادت حضرت مسلم (ع)
سفیر حضرت عشق
نامه از معشوق آوردهاست کسوت را ببین
مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین
در نمازش دید تنها مانده با سجادهاش
مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین
دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح
کودکانش را به دستش داد غربت را ببین
دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است
طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین
در اسارت وارد بزم عبیدالله شد
روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین
در اسارت وارد بزم عبیدالله شد
مثل دختر عم خود زینب، شباهت را ببین
اب آوردند و خون دل درون کاسه ریخت
تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین
مکه را از کوفه میبیند تماشا را نگر
گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین
شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه
خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
سید محمد حسین حسینی