خبر پیچیدکه سقا به هم پیچید
کنارخیمه ها آقا به هم پیچید
قمرافتاد و پشتش آفتاب افتاد
همینجا بود عاشورا به هم پیچید
سرش ازسر بلندی بود,بالا بود
عمودآن قدرها زد تا به هم پیچید
نه,اینمال زمین افتادن او نیست
دوچشمانش همان بالا به هم پیچید
نمی شدبا عبا حتی تکانش داد
زبسکهآن قد و بالا به هم پیچید
تماماتفاقاتی که انجامید
همهیکجا شد و یکجا به هم پیچید
چو آنثقل عظیم افتاد روی خاک
تمامخاک آن صحرا به هم پیچید
هزارانچشم خیره-خیره تر می شد
بساطدختر زهرا به هم پیچید
زخیمهدختری فریاد زد:بابا……
بیا کهمعجر زنها به هم پیچید!
علی اکبر لطیفیان