شعر شهادت حضرت عباس (ع)

سقا که رفت

سقا که رفت با رفتنش چه بر سرت رفت

پشتِ سرش پشت و پناه و لشگرت رفت

گفتم خدا رحمی کُنَد اهل ِ حرم را

تا در کنار ِ علقمه آب آورت رفت

بَهر ِ عروس ِ مادرم خیلی دلم سوخت
تا که سه شعبه در گلویِ اصغرت رفت

بیخود برای کشتنت خنجر کشیدند
کشته شدی آن لحظه ای که اکبرت رفت

از حال رفتی و منم از حال رفتم
تیر ِ سه پر تا پر همینکه در پرت رفت

یک گوشه ای رفتم نشستم گریه کردم
وقتیکه شمر با چکمه اش بر پیکرت رفت

عریان به روی خاک افتادی و دیدم
با چشم ِ گریان از کنارت مادرت رفت

از گوش هایِ ما کشیدند گوشواره
انگشت هایت تا که با انگشترت رفت

زجر آمد و لکنت گرفت شیرین زبانت
با تازیانه تا سراغ ِ دخترت رفت…

ماندی به زیر ِ تیغ و تیر و نیزه اما
با شمرها و حرمله ها همسرت رفت

یک عمر بجز مسجد نرفتم جایِ دیگر
این آخر ِ عمری کجاها خواهرت رفت

بین ِ شراب و زیر ِ سُمُّ و رویِ شاخه
کنج ِ تنور و در ته خورجین سرت رفت…

  رضا قربانی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. سلام. يك ماهه كه مداوم به وبلاگ شما سر ميزنم و براتون نظر ميزارم و ميگم اگر ميخاي امار وبلاگت بيشتر از اين شه و به مرز صدهزار نفر در روز برسه و تعداد نظرات وبت هم روزي هزار نظر بشه به سايتم بيا و محصولات افزايش بازديد وب رو دانلود كن و امار وبتو زياد كن حالا واقعا منتظرتم كه زود بياي

    ادرس سايت افزايش بازديد

    http://lo-01.blogfa.com

    حتما سري بزن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا