سلطان حسن
سفره دارِ همه یِ عالمِ اِمکان حسن است
جان حسینِ بنِ علی باشد و جانان حسن است
اَیُّهَاالنّاس بدانید غلامَم آری
اَیُّهَاالنّاس بگویید که سلطان حسن است
صلحِ او بوده سبب سازِ قیامِ ارباب
کربلا با سند و مَدرک و برهان حسن است
شصت شب گریه کُنِ روضه یِ عطشان شده ایم
تا بفهمیم در این سلسله باران حسن است
بوده در کرب و بلا شاه اگر تشنه یِ آب
تن به خاک است و سری خورده به رویِ نِی تاب
با همه بی کسی و غربت و داغی که چِشید
“همسری داشت حسین بنِ علی مثلِ رباب”
قاتلِ جانِ تو شد مَحرمِ کاشانه یِ تو
خانه را بر سرِ تو مَحرمِ تو کرده خراب
سوختی در تب و زینب که سراغت آمد…
باز شد روضه یِ سنگینِ سر و بزمِ شراب
پیشِ چشمِ تو به لب چوب زند دشمنِ دین
می خورد طفلِ حرم با لگدِ کینه زمین
خبری شد اگر از تیر و تنِ تابوتم!!!
یاد کن از عَلَم و گل پسرِ اُمِّ بنین
تیرها می رسد و مشک بغل می گیرد
علقمه فاطمه را کرده عزادار و حزین
اسمِ عبّاس که آمد بویِ یاسی پیچید
داغدارِ دو عمو شد قمرِ پرده نشین
حسین ایمانی