شعر شهادت حضرت رقيه (س)
سه ساله ارباب
روی قبرم بنویسید که دور از وطنم
جای سِنّم بنویسید که پیر از مِحنم
بنوسید که غسّاله مرا غسل نداد
بنویسید شبیه پدرم بی کفنم
بنویسید مرا عمه حلالم بکند
بنویسید نشد بوسه به دستش بزنم
بُهت غسّاله از این بود که دید افتاده
چند تا لکهء مشکوک به روی بدنم
کاش می شد به کسی این همه زحمت ندهم
کاش می شد که خودم قبر خودم را بکنم
خواستم یک دو وصیت کنم اما هر بار
جای آن لختهء خون ریخت برون از دهنم
بسکه زهرا شدم آخر نتوانست کسی
در بیارد ز تن سوخته ام، پیرهنم
رفتم و قصهء لالایی مادرها شد
ماجرای وسط خیمهء غم سوختنم
حسین قربانچه