سوره ی کوثر
داشت آنروز زمین قصه ای از سر میخواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند
که پدرزیر لبی سوره ی کوثر میخواند
خانه غوغاشده ,انگار زمان برگشته
نکند حضرت زهرا به جهان برگشته
نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است
عرض تبریک به ارباب برای همه است
زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است
به خداخون علی در رگ این فاطمه است
دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
فاطمه پرزده اما برکاتش باقی است
راه بازاست ببینید صراطش باقی است
هم خداهست هم این قوم حیاتش باقی است
حال اگرنیست پیمبر صلواتش باقی است
کارخورشید به ناخواه درخشندگی است
کار هرلحظه ی این طایفه بخشندگی است
تو که بالای سرت نور امامت داری
جزء این طایفه ای دست کرامت داری
محشری گشته به پا باز قیامت داری
چون که بردوش ابالفضل اقامت داری
وقت پروازتو افلاک به هم می ریزد
تا می آییبه زمین خاک به هم می ریزد
آمدی نازترین یاس معطر باشی
در دلخسته ی ما عاطفه پرور باشی
آمدی چند بهاری گل اکبر باشی
نفسی هم شده همبازی اصغر باشی
باز لبخندبزن عشق خریدار تو است
کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است
تو که در دلبریازما مثَل بابایی
اسم باباکه می آری غزل بابایی
چشم بددور چه شیرین بغل بابایی
ساده,شیری نو صمیمی عسل بابایی
دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت
دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت
یاد دادیدبه ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست
پابرهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد همپای ضریح تو رسیدن زیباست
عاشقم عاشق عشقی که تو در آن باشی
عشق من شهر دمشقی که تو در آن باشی
زائری آمده در قلب تو جا می خواهد
صحن زیبای تورا دیده, صفا می خواهد
یک نفرآمده و اذن دعا می خواهد
او مسیحی است ولی از تو شفا می خواهد
باز باشوق یکی چادر کوچک آورد
دختری نذرنگاه تو عروسک آورد
یاد آنروز می افتم که اسیرت کردند
اول کودکی ات بود که پیرت کردند
مجید تال