بنویسید خداوند و پس از آن زینب
بنویسید علی در دلِ میدان : زینب
بنویسید که زهراست در ایمان زینب
بنویسید حسن بعد حسن جان زینب
بنویسید حسین است بقرآن زینب
بنویسید که ای جان سَنَ قربان زینب
نام تو میبرم و کرببلا برخیزد
شیرزن میرسی و شیر خدا برخیزد
چه قیامی بشود فاطمه تا برخیزد
حق بده عرش اگر پیشِ شما برخیزد
گِرد گردِ کرمت دست دعا برخیزد
سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب
نعره تو هیمنه تو خطبهیِ بنیان کَن تو
رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو
برق تو تیغ تو و فاتحهی دشمن تو
مَرد تو کوه تو و حیدرِ بی جوشن تو
شمع تو آینه تو گریهی بی شیون تو
بنویسید فقط هیبتِ طوفان زینب
تو قدم میزنی انگار عَلَم میکوبند
پشتِ تو اکبر و عباس قدم میکوبند
کاخها را به سرِ آلِ ستم میکوبند
کوفه تا شام همه بر سرِ هم میکوبند
بیرقِ کیست که بر اوجِ حرم میکوبند
کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب
کاش میشد که فقط از تو فقط بنویسم
با تبِ عشقِ تو تا آخرِ خط بنویسم
زورَقی باشم و از جذبهیِ شط بنویسم
من که باشم بنویسم که غلط بنویسم
باید از شورِ شهیدِ حرمت بنویسم
مینویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب
غرق در دود زمین بود که بارانی شد
باز شد بابِ شهادت حرمت بانی شد
سپرِ تو ، نه فقط سینهی ایرانی شد
مرد این جاده رزمندهی افغانی شد
هرکه شد جَلدِ حریم تو سلیمانی شد
تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب
آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را
آمدی تا به حُسینت برسانی ما را
دستِ ما گیری و تا او بکشانی ما را
چادرت را بتکانی بتکانی ما را
چو غباریم به صحنت بنشانی مارا
گریه داریم بخوان یادِ عزیزان زینب
آه گفتی که نیایید تنش را نبرید
مادرم مینگرد پیرهنش را نبرید
نیزه ها صبر کنید و بدنش را نبرید
لااقل زود عقیقِ یمنش را نبرید
به اسارت من و اطفال و زنش را نبرید
ای امان از دلِ تو ، آی پریشان زینب
حسن لطفی