شعر حضرت قاسم ابن الحسن(ع)
غزال مجتبی امشب نگاهی از غزل دارد
بهشت خانه ی مولا بهاری در بغل دارد
صراط مستقیم است او, قرار هر دل مست او
کریم ابن کریم است او کرامات از ازل دارد
برای دیدن رویش, به عشق جعد گیسویش
رسیدن بر سر کویش جهان جنگ و جدل دارد
خوشی هر سرانجامی, من و دنیای ناکامی
خدایا! بر لبش جامی لبالب از عسل دارد
بهار سبزه ی چشمش, نگین خالص یشمش
امان از لحظه ی خشمش غضب هایش اجل دارد
عزیز فاطمی صولت, امیر حیدری هیبت
زمین می لرزد از وحشت به زیر پا گسل دارد
امید مرد و زن قاسم, دوای درد من قاسم
اذان گوی حسن قاسم دم خیرالعمل دارد
عجب روی دلارایی, چه رعنا قد و بالایی
عجب میراث زیبایی از آقای جمل دارد
نگاهش اوج بیداری, عجب اخلاص سرشاری
فدایی های بسیاری میان هر محل دارد
میان کربلا اما, تنش افتاده زیر پا
به شوق دیدن بابا نوای العجل دارد
جوان سیزده ساله نمازش داغی از لاله
به خون خویش با ناله قنوتی بی بدل دارد…
اسماعیل شبرنگ