شعر روضه حضرت زهرا(س)
غم می وزید شادیِ ما مختصر کند
شب می رسید کامِ مرا تلخ تر کند
کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد
کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کند
مادر که می رود همه ی خانه بی کس اند
مادر که هست خنده از اینجا گذر کند
باشد,مریض هم شده باشد به خانه ات
کافیست در نماز که چادر به سر کند
او هست نانِ تازه و گرمیِ خانه هست
کافیست در قنوت دعایی اگر کند
من روضه خوان خویشم و دیدی که روزگار!
آتش نکرد آنچه که غم با جگر کند
نامردِ شهر با همه ولگردها رسید
تا که تمام قصه یِ دیوار و در کند
گردن کشید …دید علی نیست…شیرشد
تا بی خیال طعنه زند خنده سر کند
اول قباله یِ فدک از دستِ ما گرفت
می خواست تا غرورِ مرا خُرد تر کند
محکم گرفته مادرِ من چادرش,ولی
فرصت نشد که دست به رویش سپر کند
عمدا میانِ تنگیِ کوچه کشیده زد
تا ضربِ دستِ او دو برابر اثر کند
یک تن میانِ چند نفر حرفِ ساده نیست
مادر زدن به پیش پسر حرف ساده نیست
حسن لطفی