شعر روضه حضرت زهرا (س)
استخوان تو که مو بردارد
شانه ام لرزش دیگر دارد
موی تو صد گره ی تر دارد
گره های تو چه در سر دارد؟
فاش شد قتل منت معلوم است
این وبالی , که بال و پر توست
هم وبال است و همی لشگر توست
شور این شهر ز چشم تر توست
فتنه ی شهر به زیر سر توست
زیر بالش کفنت معلوم است
گفته بودم که چنین کار نکن
کار چشمان مرا زار نکن
اینچنین تکیه به دیوار نکن
سعی در پوشش اسرار نکن
جگرت از دهنت معلوم است
دختر شیخ به حالت خندید
جُغد بر حالت بالت خندید
تا که بر ضعف صدایت خندید
به تو و قد هلالت خندید
گفت راهی شدنت معلوم است
غم تورا , طوف حجازی کرده
جگرم مسئله سازی کرده
با غرور تو که بازی کرده؟
که به تو دستْ درازی کرده؟
این ز طرز سخنت معلوم است
پای من گشت وجودت پامال
خون تو گشت در این شهر حلال
شد جمال تو نهان پشت جلال
بسکه نازک شده ای مثل خیال
روحت از پشت تنت معلوم است
من که هربار نگاهت کردم
موقع کار نگاهت کردم
دور از انظار نگاهت کردم
با دل زار نگاهت کردم
زخم از پیرهنت معلوم است
چیست این پیرهن مردانه
که بر آن گریه کنی طفلانه
زینبم سوخت چنان پروانه
از حسین است غم این خانه
شیوه ی دوختنت معلوم است
محمد سهرابی