اندوه و غم
اندوه و غم به چشم ترت سخت می گرفت
یک عمر غصه بر جگرت سخت می گرفت
از روضه های خانه ی مادر دل شما
در کوچه موقع گذرت سخت می گرفت
از روی در به خانه ی امن تو ریختند
دشمن شبانه آنقدرت سخت می گرفت
بین نماز از سر سجاده ات کشید
از چه به ناله ی سحرت سخت می گرفت
حتی امان نداد که نعلین پا کنید
آن بی حیا که دور و برت سخت می گرفت
گاهی چنان لباس تو با جبر می کشید
گاهی چنان به موی سرت سخت می گرفت
پای برهنه در پی مرکب به کوچه ها
با ریسمان به بال و پرت سخت می گرفت
هر چه به کوچه بیشتر افتادی از نفس
ای مو سپید بیشترت سخت می گرفت
بر تخت بود و اذن نشستن نداد آه
بر پای خسته و کمرت سخت می گرفت
لبریز خشم بر سرتان داد می کشید
تیغ برهنه اش به سرت سخت می گرفت
این روزها که پیرتر و پیرتر شدید
با زهر کینه بر جگرت سخت می گرفت
بعد از گذشت اینهمه سال از غریبی ات
خاک بقیعِ غم, به برت سخت می گرفت
آقا سؤال؟ رفتی و در ماتمت کسی
با تازیانه بر پسرت سخت می گرفت
علیرضا شریف