شعر شهادت امام علی النقی (ع)
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد
بار اول که در این خانه نبوده اما
کاش می شد بکنار پسرش پا نکشد
سینه وقتی که بسوزد نفست می گیرد
نیست امید که کارش به تقلا نکشد
پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چکند دست اگر بر سرِ بابا نکشد
ظرف آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نفسی نیست اگر وای حسینا نکشد
کربلا آب رسیدو به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد
دست خواهر به سرش , داشت دعایی شاید
لحظه ی آخرِ او کار به دعوا نکشد
ضربه ها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد
شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
می دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد
بیشتر می شود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ای کاش که این شعله به بالا نکشد
می برد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد
خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حال این خواهر تنها به تماشا نکشد
حسن لطفی