شعر شهادت امیرالمومنین (ع)
کوفه, مدینه بود مگر؟ التهاب داشت
محراب, کوچه بود مگر؟ اضطراب داشت
تیغ عدو کجا و سَرِ سِرِّ عدل و داد !
دشمن دوباره بر سر نیزه کتاب داشت
این فتنه ها ز گور خوارج بلند شد
دینی که بی علی است, اساسی خراب داشت
بار دگر ز پشت به نامردی اش زدند
غربت به نام نامی او انتساب داشت
در سر, هوای ماندن در کوفه را نداشت
او که دلی به یاد مدینه کباب داشت
تنهاترین غریب, هوایی یار بود
با یاد فاطمه, نه خوراک و نه خواب داشت
قلبش به یاد فاطمه می زد, که مرگ خواست
آن شب علی لبی به دعا مستجاب داشت
دیگر حساب روز و شب از دست داده بود
در تنگنای سینه, غمی بی حساب داشت
موی سپید او که ز رویی کبود بود
از خون سرخ سر ز چه قصد خضاب داشت
جان در تنش چه شد که چنین بیقرار بود؟
مثل مسافری که به رفتن شتاب داشت
میلی به شیر و نان و رطب هم نداشت او
تنها نمک که زخم دلش التهاب داشت
از سهم شیر خویش به قاتل دهد که او
روحی پر عاطفه به زلالی آب داشت
زینب ز نیشخنده ی قاتل تمام عمر
روحی اسیر پنجه ی رنج و عذاب داشت
سید محمد میرهاشمی