زمان برای تو مامور امرِ قِف شده بود
زمین ز گردشش انگار منصرف شده بود
برای کشف تجلی حق دل کعبه
به رکن رکن خودش تازه منکشف شده بود
شکافت سینه برایت که آبرو گیرد
ملات کعبه برای تومنعطف شده بود
تو بین کعبه نبودی سه روز در واقع
سه روز کعبه به دور تو معتکف شده بود
به ناز چشم تو خورشید سر فرود آورد
به حسن تام تو مهتاب معترف شده بود
تو وصف هرچه خدا گفت ازخودش بودی
به نام نامی تو هست, مُتَّصِف شده بود
بهشت و حور و قصور و جنان و غلمانش
برای بوسه به پای تو موتلف شده بود
جهان برای رسیدن به قدر و منزلتت
اسیر جعل براهین مختلف شده بود
به چاه ذلت و خواری فتاده بود آنکه
زراه حب و ولای تو منحرف شده بود
تمام عالم امکان به زیر دین شماست
یکی ز لطف فروانتان حسین شماست
جهان پس از جلوات تو بین کف مانده
و محوسیر شهنشاه لو کشف مانده
بهشت با همه ی طاقهای زرینش
اسیر جلوه ایوان در نجف مانده
رکاب حلقه گیتی پس از رسیدن تو
ز شمس چشم قشنگ تو با شرف مانده
تمام عرش برای تو ریسه بندان است
به زیر پلک فلک اشکی از شعف مانده
نشسته پای قدمهای تو به ساز و طرب
به دست جن و ملک, تار و عود و دف مانده
تو تیر حضرت حق بودی و ز چله رها
شدی و تا به ابد در دل هدف مانده
تویک طرف و همه هستی خدا یک سمت
خدا کنار تو مولا همان طرف مانده
کسی که گنج ولای تو را رها کرده
چونان بزیست که در حسرت علف مانده
خدا که دید به عشق توشور و همهمه را
برای عاشقیت آفرید فاطمه را
تو آمدی که به عالم, خودت پدرباشی
به باغ بندگی حق, خودت ثمر باشی
به دست خالی عالم نگاه کردی تا
بیایی و به دوعالم خودت گوهر باشی
عزیز بودن یوسف بهانه بوده که تا
تو درجهان برسی و عزیز تر باشی
نبی برای تو خورشید بود و تو دورش
طواف می کنی انگار تا قمر باشی
قمر تجلی عباس توست در واقع
توکهکشانی و باید وسیعتر باشی
حسن , حسین , اباالفضل, راستی محسن
نشد علی , پدر چارتا پسر باشی
برای ناز تو, زینب خدا به تو بخشید
که صاحب گوهر و زین بیشتر باشی
نبی به عقد تو آورد دختر خود را
خدانکرده نباشد که بی سپر باشی
کسی که باده نخورد, از صفا چه می فهمد؟
نجف ندیده کسی, عشق را نمی فهمد!
محمد علی رضاپور