شعر مناجات امام زمان(عج)
بیا که تا تو نیایی بهار بی معناست
خوشیِ مردمِ این روزگار بی معناست
تب فراق تو بیچاره کرده دنیا را
بدونِ تو به دلِ ما قرار بی معناست
تحمل غم هجران تو عجب سخت است
به زیر تیغ توایم و فرار بی معناست
محبت تو نباشد عبودیت هم نیست
و زنده داری شبهای تار بی معناست
ولایت تو به شیعه حیات بخشیده
نفس کشیدن با اختیار بی معناست
ببین ارادت ما را به سخره می گیرند !
برایشان سخن از کوی یار بی معناست
بیا که خلق بدانند صاحبی داریم
زنند طعنه ؛ که این انتظار بی معناست
خرابکاری ما را بیا و جبران کن
که هرچه توبه کنم بی شمار بی معناست
تو صبح آمدنت “یا علی” به لب داری
که فتح خیبر , بی ذوالفقار بی معناست
هر آنکه عبد علی نیست , منکر حق است
و سجده اش سوی پروردگار بی معناست
نجف نگین زمین نه , که زینت عرش است
بدونِ خاک نجف هر دیار بی معناست
“فمن یمت یرنی” چشمه ی امید دل است
علی نیاید اگر احتضار بی معناست
به سینه نیست غمی جز غم حسینِ عزیز
که اشک جز به عزای نگار بی معناست
رضا رسول زاده