بنویسید به بالینِ همه باباها…
یک پسر , خوب تر است از همه ی دنیاها…
بنویسید به روی سَرِ هر مجنونی ,
سهمِ او خونِ دل است از شَعَفِ لیلاها
تا گدای دَرِ ارباب و پسرها هستم
نخورم غصه ی امروز و غمِ فرداها
پسری آمده امروز , که همتایش نیست
اَشْبَهُ النّاس به “حیدر” , “نبی” و “زهرا” ها
حیدری زاده ی دیگر به جهان چشم گشود
عطر و آئینه بدست , آمده اند حوراها
پسرِ حضرتِ لیلاست , طبیعی است که با
تیغِ ابرویِ دو سَر , دل بِبَرد از ماها
السّلام ای نبی و حیدر و زهرا و حسین
السّلام ای پسرِ سبطِ کریمِ طاها
بگذر از نیلِ دلم , معجزه ای برپا کن
دانش آموزِ تو هستند همه موساها
تیغ , در دست بگیر و سَرِ ما را تو بزن
عاشقان ترس ندارند از این فتواها
روزِ محشر بخدا دست به دامانِ توأم
به دلم راه ندارد خطرِ عقباها…
نبضِ تو باعثِ جوشیدن آب است , ولی
پیشِ چشمان تو شد خشک , همه دریاها
به فدای لبِ عطشانِ تو و بابایت
تشنه لب , معرکه کردی وسطِ صحراها
آه… نامِ تو علی بود و عدویت نامرد…
چقَدَر ضربه ی شمشیر , ز بی پرواها
بدنت دانه ی تسبیح شد و ریخت بهم
تَنِ تو گم شده انگار , به زیرِ پاها
پدرت آمده و گریه کنان میگوید:
یک پسر , خوب تر است از همه ی دنیاها…
پوریا باقری