شـاه دنیـا
ای حسینـیکه شـاه دنیـایـی
در تـو جمع استهرچه زیبایی
دست خالـی ز درگهـت نـروم
بـس کریمی وبـس که آقایی
نزداحسـان و بخششت , سـر را
خم کنـد صد چـو حاتم طایی
میـوه قلـب مصـطفـیهستی
نـور چشـم علیو زهـرایی
همسرتهم که اهـل ایران است
پـس تو دامـاد کشـور مایی
در شبجشـن تـو همـه شادیم
قلب خـود را بهدست تو دادیم
یابـنالحیـدر منـم غلام شمـا
مرغ روحـم اسیـر دام شمـا
هرچه مندارم از وجود شماست
این هم از خیرباب و مام شمـا
تا ابـدیا حسیـن می گـویـم
خورده لب هاگره به نام شمـا
پـر گرفتـم دوباره تا حرمـت
می روم تا بـه روی بام شمـا
الـســلامعلیـک یـا جـدا
آرزویم فـقـط سـلام شمـا
یـک سـلام مـرا جـواب بده
ازمیِ ناب خود شـراب بـده
محــورگـردش فلک هستی
شاپرک یا کـه قاصدک هستی
فاطمـهزیـر لب بگـویـد باز
گل پسر بَه چه با نمک شده ای
قبلـهگاهـی تو عاشقانـت را
بوسـه گاه لب ملکشده ای
اشک بـرتو حسین معیـار است
ارزش شیعه رامحک شده ای
می دهم سر برایـتای آقـا
بر لبـان ترک ترک شده ای
بین گهـواره نـاز می خنـدی
موجـب شـادیخداونـدی
سید محسن حبیب اله پور